loading...
وبلاگ دانشجویی
ع ق بازدید : 25 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
تاریخ ثبت میهمان توسط مراکز : 01/10/90 تا 10/11/90
 
ثبت نام و انتخاب واحد : 11/11/90 لغایت 20/11/90
 
حذف و اضافه : 06/12/90  لغایت  11/12/90
 
شروع کلاسهای ترم دوم : 23/11/90 
 پایان کلاسهای ترم دوم : 12/03/91
 
پایان ثبت نمره میانترم : 23/03/91
 
دریافت کارت آزمون(گزارش 428 سایت گلستان): 06/03/91 تا 16/04/91
 
امتحانات پایان ترم: 20/03/91 تا 16/04/91
 
ع ق بازدید : 23 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

تعدادی از دانشجویان دانشگاه پیام نور واحد زاینده رود که در دیماه جهت اردوی زیارتی سیاحتی مشهد مقدس ثبت نام کرده بودند ، امروز از طریق راه اهن اصفهان به مشهد اعزام شدند.

این اردو که با هماهنگی و حمایت  بسیج دانشجویی و امور فرهنگی دانشگاه پیام نور زاینده رود برگزار شد بمدت 6 روز بطول خواهد انجامید و دانشجویان بمدت 4شبانه روز در هتل اپارتمانی در شهر مشهد اقامت خواهند داشت.

برای همه دانشجویان عزیز که به این سفر معنوی اعزام شدند ارزوی سلامتی داریم 

ع ق بازدید : 26 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

پروردگارا

به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم

و دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

بینش ده تا تفاوت ایندو را دریابم

مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتارکنند . . .


آرامش چیست.؟؟؟

نگاه به گذشته و شکر خدا.

نگاه به آینده و اعتماد به خدا


خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز

با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش . . .

ع ق بازدید : 20 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

این مناظره شعری با شعر ” آزار ” سیمین بهبهانی شروع می شود

 و با جوابیه رند تبریزی پایان می گیرد .
ع ق بازدید : 25 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاده و به کفشهای

قرمز رنگ با حسرت نگاه می کرد و بعد به بسته های چسب زخمی که

در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد که:

اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخمهایت را بفروشی

اخر ماه کفشهای قرمز رو برایت می خرم.

دخترک به کفشها نگاه کرد و با خود گفت:

یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا و صورت ۱۰۰ نفر

زخم بشه تا...... و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت:

نه....خدا نکنه......اصلا کفش نمی خوام

ع ق بازدید : 19 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به فرد ظاهر الصلاحی دوختند که بیش از همه ادعای نماز خواندن میکرد، آن فرد رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    تست

    تست۱

    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 25
  • بازدید سال : 30
  • بازدید کلی : 5,051
  • تست2

    یلقظیبلیلیبل 

    ثیلیقلیلللبلبلیسِسیلبشقلشنثدقلدشثقلدشثلقتشثدلشثل 

    شقلشیسقلثشقشثثشفثشثشقثقشث